مشخصات فردی و زندگینامه
نام:سیدغلامرضا
نام خانوادگی:موسوی بروجردی
آدرس وب سایت:http://mousaviboroujerdi.com
تخصص ها:فقه و اصول ، علوم تربیتی ، الهیات و معارف اسلامی

زندگی نامه

بسم‌الله الرّحمن‌الرّحیم

قریب هشتاد سال پیش در شهر کوچک اشترینان که با شهر مذهبی و عالم پرور بروجرد حدود بیست کیلومتر فاصله دارد، در خانواده‌ای روحانی کودکی چشم بدنیا گشود که برای خانواده ، مخصوصاً مادرش (مادری که با نزدیک شدن به مرز کهولت، تا آن لحظه پسری را در آغوش نگرفته بود) فروغی امیدبخش تلقی گردید. کودک باوجود محرومیت‌ها،‌به رشد طبیعی خود ادامه داد، هفده ساله بود که پدرش را از دست داد و مسؤلیت اداره کردن خانواده سه نفری به عهده‌اش محول شد. تنها سرمایه‌ای که با اتکاء و استظهار به آن قدم به عرصه زندگی گذاشت، یکی توکل به خدا و دیگری اتکاء به نفس بود. در دوران جوانی‌اش سالها بوسیله دفاتر اسناد رسمی و ازدواج و طلاق امرار معاش کرد، چون محاضر آن روزها موظف به وصول مالیات و عوارض بودند که مشروعیت نداشت (با تذکر و کمک مخفرالفقها حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی رضوان‌الله تعالی‌علیه که به این خانواده لطف خاصی داشت) از این کار دست کشیده و با حفظ لباس و موقعیت روحانیت،‌ به فعالیت‌های تولیدی (دامداری صنعتی با متد جدید و کشاورزی مکانیزه با روش نوین) پرداخت تا اینکه با اجرای قانون اصلاحات ارضی که بحق باید آنرا (افساد ارضی) قلمداد کرد ،‌ املاک تقسیم شد و به تهران هجرت کرده بیش از سی سال در سنگر مسجدی به امامت جماعت و فعالیت‌های انقلابی پرداخت، تا اینکه به مرز کهولت و هشتاد سالگی رسید. به علت ضعف شنوائی و نقص گویائی از فعالیت منبری هم دست کشید. لکن اگر گوشش به علت کبرسن و زبانش به علت داشتن دندان مصنوعی و صافی لثه، کارائی‌شان را از دست داده‌بودند، مع‌الوصف کسی نبود که برود گوشه‌ای بنشیند و با انزوا و عزلت فردی عاطل و باطل شناخته شود، لذا اگر سلاح بیان را به زمین گذاشته، سلاح مؤثرتری را برداشت و تصمیم گرفت با استفاده از استعداد نویسندگی‌اش، با تیغ قلم از حریم دین دفاع کند، که این کار را هم بعون‌الله‌ تعالی شروع کرد که کتاب حاضر اولین اثر ثابت اوست، زیرا در مجله‌های مذهبی من‌جمله والفجر سلسله مقالاتی داشته است. ایشان از تلاش و کوشش خود خاطره‌ای بدین شرح برای ما نقل کرد : روزی مقدار زیادی بذر افشانده و بایستی هرچه زودتر دیسک زده شود. 1 راننده تراکتورش از این موقعیت حساس سوء استفاده کرد و به قصد گرفتن امتیاز، از آمدن سَرِکار خودداری می‌کند، مؤلف خود لباس کار پوشید و پشت تراکتور نشست و به مزرعه رفت و کار راننده را انجام داد، یکی از دوستانش با لحنی انتقاد آمیز می‌گوید، حاج آقا این کارها در شأن شما نیست، یک روز روپوش سفید می‌پوشید و دامهایت را واکسینه می‌کنی،‌یک روز لباس کار می‌پوشی و راننده‌گی تراکتور را بعهده می‌گیری! به موقع هم با لباس روحانیت منبر می‌روید و مردم را موعظه می‌کنید! این‌ کارها نوعی تلوّن در اذهان مردم تلقّی می‌شود! مؤلف با کمال خونسردی و سعه صدر جواب می‌دهد :
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست     سخن شناس نه‌ای جان من خطا اینجاست.
الگوی ما مردها جدّ بزرگوارم حضرت علی‌علیه‌السلام است. حضرت گاهی بیل بردوش می‌گرفت و به مزرعه می رفت و در نخلستانها کار می‌کرد، گاهی مشک به دوش می‌گرفت و می‌رفت با مزدوری این‌و آن مزارع مردم را آبیاری و با مزد دریافتی آن همه بنده خرید و در راه خدا آزاد کرد. گاهی بر مسند قضاوت می‌نشست و دعاوی مردم را حل و فصل می‌کرد. گاهی قلم به دست می‌گرفت و اثر جاوید و ارزنده‌ای مانند نهج‌البلاغه می‌نوشت. گاهی لباس رزم می‌پوشید، ذولفقار به کمر می‌بست و به مصاف دشمن می‌رفت و کفار را قلع و قمع می‌کرد. گاهی روزهای گرم تابستان که مردم به خواب و استراحت مشغول بودند، تازیانه بدست می‌گرفت و میان کوچه‌ها و خیابانها می‌گشت و از مظلومین و ستمدیدگان حمایت می‌کرد. شما این روش علی علیه‌السلام را مذموم میدانید یا ممدوح؟ خوب میدانید یا بد؟ شما در سیره آن حضرت خوانده یا شنیده‌اید که گاهی از سطوت و هیبت و صلابتش، از نعره الله‌اکبرش در میدان رزم دل دشمن آب می‌شد، و گاهی همین حضرت بخاطر دل بدست آوردن یک بچه یتیم، روی زمین چهار دست و پا مانند یک برّه بَع‌بَع می‌کند! تا دل یتیمی را شاد کند. چرا عادت کرده‌اید که مفاخر را مطاعن و نقاط قوّت را ضعف تلقی کنید؟ ما از شما انتظار تشویق نداریم، عجالتاً انتقاد نکنید. بدیهی است از انتقاد سازنده و خیرخواهانه هم استقبال می‌کنیم. نامش سید غلامرضا پدرش مرحوم سید قاسم شهرتش موسوی و نسبش طبق شجره نامه خانوادگی که به تأیید حضرت آیت‌الله‌العظمی سید شهاب‌الدّین نجفی مرعشی (متخصص نسب شناسی) رسیده با 28 واسطه به حضرت موسی‌بن جعفر (ع) و با 32 واسطه به حضرت امام حسین و با 33 واسطه به حضرت علی (علیهم‌السلام) منتهی می‌شود. پس از مطالعه این کتاب، به موقعیت علمی و طرز تفکر او بیشتر و بهتر آشنا می‌شوید: ایشان از فقهای بزرگ وچهره‌های درخشان مرجعیت، من‌جمله حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمدرضا موسوی گلپایگانی و حضرت آیت الله العظمی سید شهاب الدین نجفی مرعشی و حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمد کاظم شریعتمداری و حضرت آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی و حضرت آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ لطف‌اله صافی گلپایگانی و حضرت آیت الله العظمی حاج سید عبداله شیرازی و حضرت آیت‌الله‌العظمی حاج سید محمد حسین شیرازی و حضرت آیت ‌الله ‌العظمی حاج شیخ محمد علی عراقی (اراکی) و حضرت آیت‌اله‌العظمی حاج شیخ محمدتقی بهجت و حضرت آیت‌ الله ‌العظمی و حضرت آیت‌ الله ‌العظمی شهید آمیرزا علی آقا غروی تبریزی و حضرت آیت‌ الله ‌العظمی فاضل لنکرانی اجازاتی درباره دخالت در امور حسبیّه و نقل اخبار و احادیث داشته و دارد. این پیرمرد روحانی بیش از بیست سال است که بطور مداوم در جلسات درس خارج فقه و اخلاق آیت الله العظمی حاج میرزا جواد آقا غروی علیاری شرکت می‌کند و با حفظ مقام استادی و مرجعیت، معظمٌ‌له را از نزدیکترین دوستان خود دانسته بلکه به مرحله مراد و مریدی رسیده‌ایم و قدردان ارشادات و افاضات اوست، در جلسات درس غروی ساکت و آرام و به فراگیری بیشتر اهمیت می‌دهد تا به مطرح کردن خود (جز عندالاقتضاء) ایشان به این عقیده پای‌بند است که دین از سیاست جدا نیست (بلکه دین جزء لایتجزای سیاست و سیاست جزء لاینفک دین است. عامل مؤثری که او را به نوشتن این کتاب ، آنهم در شرایط سنی بازگوشده تشویق و ترغیب نمود، دو حدیث از جدّ بزرگوارش حضرت ختمی مرتبت (ص) بود که ضمن اولی می‌فرماید : اذامات ابن آدم انقطع عَمَلَهُ‌ الّا نمن ثلاث علم ینتفعً به وَ صَدقة جاریه و ولدٌ صالح یدعوله. و ضمن دومی می‌فرماید : من کتب علی علماً او حدیثاً لَم یَزَلَ یکتُب له الاجر مابقی ذالک اَو الحَدیث یعنی (کسی که از من دانش یا حدیثی را بنویسد، برای او ثواب نوشته می‌شود، تا وقتی که آن علم یا حدیث باقی باشد.) او باتوجه به احادیث فوق‌الذکر و دلائل عقلی دیگر، عقیده دارد با فرا رسیدن پیک مرگ، پرونده زندگی انسان بسته می‌شود، الاّ پرونده آندسته مردمانیکه آثار باقیه‌ای داشته باشند. راستی چه اثری بهتر از نشر کتاب و آثار قلمی که قرنها بعد از مرگ مؤلف باقی خواهدماند. او خود موقعیکه به مطالعه کتب و آثار قلمی و علمی بزرگان می‌پرداخت، دو زانو و به حال تشهد می‌نشست، گوئی دارد حضوراً از محضر استاد کسب فیض می‌کند، از خدا می‌خواست که تا زنده است این کتاب چاپ و نشر شود. تا حدیث فوق‌الذکر و شعریکه غالباً زمزمه می‌کرد :
گوهر معرفت اندوز که با خود ببری     که نصیب دگران است ، نصاب زر و سیم
و من‌الله الاستعانه و علیه التکلان